#آوا
#آوا_پارت_18
به آزیتا پیام دادم که چه خبر . که اون جواب داد با شکوفه و شادمهر رفتن سینما . خوشحال شدم که می تونم برم پایین
سلام پدرجون ، سلام مادرجون
مادرجون : سلام عزیزکم ، چقدر می خوابی شب خوابت نمی بره ها
: دیشب خوب نخوابیده بودم
پدرجون : حوصله داری یک شطرنج بزنی
: اره پدرجون اجازه بدین صورتم و بشورم اومدم
خوب پدرجون قرار چند چند ببازین ، می خواهین بهتون آوانس بدم
پدرجون : جوجه رو آخر پاییز می شمرن
: مثل اینکه امروز آقای رضایی رو شکست دادین
پدرجون : آره سه به یک باخت
: پدرجون بزارید من بازی نکنم می بازید بعد ناراحت میشین ها بگزارید خوشحال بمونید
پدرجون : بیا بشین ، تو رو هم می برم
برای هم کرکری خودندیم و بازی کردیم صدای زنگ بلند شد : کی مامان
سلام شازده خانم معلوم خیلی خوابیده
دهن کجی کردم و بلند شدم : سلام شکوفه جون خوبی
چشمم به شادمهر افتاد که داشت می خندید : سلام شادمهر خوبی
شادمهر : سلام خواهر زن عزیز خوبی
: خیلی عالیم دارم پدرجون می برم
شکوفه با پدرجون و مادرجون احوال پرسی کرد و روی مبلی نشست .
پدرجون : خوب بازی کن
به صفحه شطرنج نگاه کردم : حاضرم شرط ببندم که مهرها جا به جا شده
پدرجون : من و نامردی
romangram.com | @romangraam