#آوا
#آوا_پارت_14
مهتاب : بچه خودتی نه من
مهتاب دستم و گرفت دنبال خودش کشوند
: مهتاب گناه داره طفلی
مهتاب : بیا بریم بابا بزار از من دل سرد بشه آخه خدایش چیم به اون می خوره ؟ قدم ، شکلم ، زیباییم ، لاغریم
: مهتاب حالا تو کوتاه اون بلند ، هر دوتون که خوشگلین ، اونم لاغر تو یکم چاق
مهتاب خندید : خدایش آوا کنار هم که هستیم مثل فیل و فنجونیم من به زور به گوشش میرسم ، خدا وکیلیشم بخواهیم اون از من خوشگل تره ، اون مثل نی قیلیون من و ببین من چاقم آوا من دوست دارم با یکی مثل خودم ازدواج کنم .
: خوب من و تو هم اختلاف زیاد داریم ولی دوست های خوبی برای هم هستیم
مهتاب : آوا باز حرف زدی من که نمی خواهم با تو ازدواج کنم تو الآن حداقل پانزده سانت از من بلندتری ، ببین هیکلت متناسب ، خدایش روز به روزم داری خوشگل تر میشی شدی قالی کرمون
: خاک برسرت من و با قالی یکی می کنی
مهتاب : از خداتم باشه با همچین فرش گرونی مقایسه ات می کنم
: میای بریم یک چیزی بخوریم
مهتاب : نه بابا می خواهی مامانم در خونه حلق آویزم کنه ، الآن برم خونه باید به خاطر انوش تنبیهی بشم کافیه
: برو خونه بابات
مهتاب : آره خوب گفتی ، اونجام تلفن همگانی بزار یک زنگ بزنم ببینم خونه است یا نه
مهتاب رفت تا زنگ بزنه و من کنارش ایستادم یک پسر از کنارم رد شد : خانم خوشگل جای میری در خدمتتون باشم .
محل ندادم منتظر شدم تا صحبت مهتاب تموم بشه دوباره پسر اومد : بیا بریم تا وقت با هم قدم بزنیم اون خیلی کار داره ها
بازم محل ندادم دوباره پسر اومد جلو ایستاد : بیا این شماره تلفن من
: لطف کن مزاحم نشو
پسر : وای چی ناز بیا خودم ناز تو میکشم
یک دفعه صدای دادش بلند شد و یک پسر دیگه شروع کرد به زدنش من حسابی شوکه شدم داشتم صحنه رو نگاه می کردم مهتاب : آوا بیا بریم
سریع با مهتاب راه افتادیم برگشتم پشت سرم و نگاه کردم دیدم پسر داره به اون مزاحم لگد می زنه ، مهتاب جلوی اولین تاکسی رو گرفت و سوار شدیم و رفتیم : مهتاب اون کی بود
مهتاب : هر کی بود ، خدا بهمون رحم کرد .
romangram.com | @romangraam