#اسیری_با_طعم_عشق
#اسیری_با_طعم_عشق_پارت_28
-مرسي دخترم...تو خوبي؟ خانواده خوبن؟
-مرسي...سلام دارن خدمتتون!
-سلامت باشن...الهه جان...مادر خونه ست؟
-بله هستن...گوشي خدممتون!
گوشي رو از صورتم فاصله دادم و مامان رو صدا زدم...مامان از اشپز خونه بيرون اومد و گوشي رو ازم گرفت...رفتم جلوي تلوزيون نشستم...ولي ناخوداگاه حواسم جمع حرفاي مامان شد:
-سلام نرگس خانم
-...
-شکر الحمدرالله! خانواده شما خوبن؟ اکبر اقا (شوهر نرگس خانم) خوبن؟...سهيل و سهند(پسراي نرگس خانم) خوبن؟
-...
-ممنون اونام خوبن!
-...
-جانم؟
مامان مکث طولاني کرد...برگشتم نگاش کردم...صورتش هر لحظه قرمز تر ميشد...اخر سر اروم گفت:
-قدمتون روي چشم!
-....
-چشم...فردا شب منتظرتونيم....خداحافظ!
با نگراني گفتم:
-چيشده مامان؟ نرگس خانم چي ميگفت؟
مامان نگاهم کرد...واي خدا...چرا انقدر ترسناک شده...مامان يهو منفجر شد:
-اي خدا بگم چيکارت کنه الهه!
romangram.com | @romangraam