#اسیر_پارت_20





وقتی آرش گفت همسرم دختر بهت زده شد و با یه صدایی که مملو از ناراحتیش بود گفت:





- خوشبختم.





منم با یه خنده ی زورکی گفتم:





- بنده هم همین طور.





دیدم دختره بی تعارف یه صندلی کشید کنار و پشت میز نشست. من با یه نگاه عصبانی خیره به آرش شدم.





گارسون اومد و لیدا رو به آرش با یه عشوه ای گفت:





- آرش جون تو چی سفارش دادی؟





آرش - استیک گوشت با سس قارچ.





لیدا - خب منم امشب به سلیقه ی تو سفارش می دم.





رو به گارسون سفارششو داد و با یه لبخند مرموز بهم نگاه کرد. کارد می زدی خونم در نمی اومد. خیر سرم امشب رو می خواستم خوش بگذرونم. اونم فقط با آرش. نمی دونم اینو دیگه بذارم کجای دلم. با یه نگاه تمام ناراحتیم رو به آرش نشون دادم. فکر کنم فهمید. رو به لیدا گفت:





- منم امشب به سلیقه ی خانومم.





غذا می خورم که با گفتن این جمله از دهن آرش خنده رو لب لیدا جمع شد. با این که دلم خنک شد ولی از این که آرش با زنای دیگه خصوصا دوست های خانمش روبوسی می کرد خیلی ناراحت شدم. همون موقع سفارشمون رو آوردن. لیدا به گارسون سفارش یه شیشه شراب از نوع مرغوبش رو داد. رو به ما گفت:





- به خاطر ازدواجتون سفارش دادم.





وقتی گارسون تو گیلاسامون شراب ریخت و رفت لیدا رو به آرش گفت:





- کی ازدواج کردی که من خبردار نشدم؟





آرش - فکر کنم همه فهمیدن من ازدواج کردم. حتما سرت جایی گرم بوده که نفهمیدی.





لیدا - من واسه یه مدت کوتاهی رفتم پیش ددیم. تو کاراش بهم احتیاج داشت؛ خیلی. سرم شلوغ بود. حتما به خاطر همین بوده. نگفتی چند وقته؟





نظاره گر حرف های این دو تا بودم. آرش گفت:





- سه ماهی می شه.





romangram.com | @romangram_com