#اسیر_پارت_2





همین طور که به طرف در دانشگاه می رفتیم فردین هم یه ریز داشت حرف می زد؛ دیدم بهار ایستاد. نگاش میخکوب در دانشگاه شد. منم به در دانشگاه نگاه کردم. «نه این، این جا چی کار می کنه؟» از همون راه دور می شد رگ گردن بلند شدش با چشم های به خون نشستش رو دید. به طرف فردین برگشتم. دیدم ابرو بالا میندازه و می گه:





- چی شد؟ بریم؟ باور کنین می خوام در مورد مهمی باهات صحبت کنم.





همین که خواستم بگم جونتو بردار و برو دیدم مشت جمشید تو صورت فردین پایین اومد.





جمشید داد و هوار می کشید:





- با اجازه کی به نامزد من پیشنهاد می دی؟





و فحش های رکیک به فردین می داد. من و بهار مثل چوب خشک ایستاده بودیم. بهار ترسیده بود و من تو بهت حرف های جمشید بودم. من نامزدش بودم و خودم خبر نداشتم؟





حراست دانشگاه اومدم و اون دو تا رو با خودشون بردن. بهار منو کشون کشون با خودش برد و گفت:





- نامرد نامزد کردی و بهم چیزی نگفتی.





یه دفعه ایستادم و گفتم:





- بهار چی گفتی؟ تو چرا باور کردی؟ تو که می دونی من اصلا دلم نمی خواد قیافه ی نحسشو ببینم، چه برسه این که نامزدش بشم.





بهارم خندید و گفت:





- بد نشد که؛ بالاخره یکی پیدا شد توی ترشیده رو بگیره یا نه؟





با گفتن این حرف پا به فرار گذاشت و برام ابرو بالا انداخت. تازه فهمیدم سر به سرم می ذاشت. با چرخش کلید توی قفل در سرمو بالا آوردم و با باز شدن در آه از نهادم بلند شد. چه طور ممکنه؟





وای خدای من بیچاره شدم رفت. با صداش به خودم اومدم.





آرش - به به سایه خانم! تو آسمونا دنبالت می گشتیم رو زمین پیدات کردیم. اونم کجا، شهر مورد علاقه ی من؛ شیراز! با خودت چی فکر کردی؟ فکر کردی با یه گاگول طرفی؟





از لحنش معلوم بود که چه قدر عصبانیه و سعی داره خودشو کنترل کنه که صداش بالا نره. یه دفعه به طرفم خیز برداشت. از این حرکت سریعش فقط تونستم خودمو به پشتی تختخواب برسونم. با یه حرکت چونمو تو دستش گرفت و با صدایی نسبتا بلند و بین دندون های کلید شدش گفت:





- با خودت چی فکر کردی؟ این که فرار کنی و منم مثل چی می شینم ببینم کی برمی گردی؟ خیلی بهت رو دادم. نه اصلا تو خیلی لوس بار اومدی. خیلی لی لی به لالات گذاشتن. سر خود همه کار می کنی. یا نه اصلا تقصیر اون بابای بی عرضته که هر چی گفتی بی چون و چرا برات انجام می داد.





خواستم جوابشو بدم که محکم تر چونمو گرفت و گفت:





- کافیه یه کلمه، فقط یه کلمه، حرف ازت بشنونم؛ تموم دندوناتو خرد می کنم تو دهنت.





romangram.com | @romangram_com