#اسیر_پارت_12





نگاشو به لبام دوخت. فرصت عکس العمل نداشتم. سریع لباشو به لبام قفل کرد اونم برا چند ثانیه. بعد ولم کرد.





- من بعد اگه به حرفم گوش ندی این جوری تنبیه می شی؛ شایدم بدتر.





و دوباره خندید. از رو پاهاش بلند شدم و نشستم رو صندلی. دیدم همون زنی که تو آشپزخونه بود با لباس فرمش سریع میزو چید و رفت. منم وقتی چشمم به رو میز افتاد مثل قحطی زده ها شروع کردم به خوردن. با خنده ی آرش سرمو بلند کردم. گفت:





- اگه می دونستم نوع تنبیهم این جوری جواب می ده زودتر دست به کار می شدم.





و دوباره خندید. «هرهر رو آب بخندی مردک دیوانه.» با صداش دوباره نگاش کردم که گفت:





- دیشب تو خواب چی دیدی که جیغ می کشیدی؟





لقمم رو که تو دهنم بود به زور پایین فرستادم. «اون از کجا می دونست؟» نگاش کردم که گفت:





- دیشب اینقده جیغ کشیدی اومدم تو اتاقت. عرق کرده بودی و حرف می زدی که بهت سیلی زدم. با این که بیدار شدی ولی متوجه اطرافت نبودی و دوباره خوابیدی.





«آخ خواب دیشب! نکنه تعبیر شه. قبلا هم که خواب می دیدم تعبیر می شد. مثل همین خواب چند وقت پیش که دیدم آرش دنبالم می گرده و بعدش پیدام کرد. من دیشب تو خواب حامله بودم. وای خدا به دور. همینم مونده. اونم من.» با صدای آرش به خودم میام که گفت:





- چی شد؟ نگفتی چی دیدی؟





منم شونمو بالا انداختم و گفتم:





- فقط یه خواب بود. چیز مهمی نبود.





اونم ابروهاشو بالا انداخت و دیگه چیزی نگفت.





بعد این که صبحانمو خوردم بلند شدم که برم که ازم پرسید:





- کجا؟





بی حرف خواستم از جلوش برم که مچ دستمو گرفت. «ای بابا مچ دست من شده مثل کش تبنون. هر چی می شه مچ دستمو می گیره.» دوباره گفت:





- هر وقت ازت سوال می پرسم دوست دارم جوابشو بشنوم.





دوست نداشتم باهاش کل کل کنم. به خاطر همین گفتم:





- به نظر تو من که تا حالا تو اتاق حبس بودم، برام بپا هم گذاشتی، در ضمن تو کشور خودمم نیستم، جایی هست که برم؟





romangram.com | @romangram_com