#عروس_گیسو_بریده_پارت_69
روناهی نگاهش را به روی چشمهای سالار خان چسباند. هیجان زده پرسید:
-بستگی به چی داره؟
سالار خان پوزخندی زد:
-به اینکه زنم باشی یا نه؟
تمام شور و شعفی که در دل روناهی رخنه کرده بود به یکباره پر کشید و غمی جانفرسا بر دلش چنگ انداخت.
سالار خان دومرتبه دست روناهی را گرفت ولی روناهی دستش را از دست شوهرش بیرون کشید و جلوتر از او به سمت چادرش راه افتاد و سالار خان پر از شعف شد از غرور و گستاخی این زن...
خیلی جرات میخواست که سالار خان دست زنش را بگیرد و او دستش را پس زند و جلوتر از شوهرش راه بیفتد...
***
آساره
ساعت از 12 نیمه شب گذشته بود که به اصفهان رسیدند. تمام راه یاشار علیرغم ناراحت بودن سعی میکرد آساره و زانیار را شاد کند و از خاطرات دوران دانشجوئی اش میگفت. هرچند بین کلامش بارها از زانیار و آساره عذرخواهی کرد که مزاحم آنها شده است و ابراز میکرد که به خاطر حماقت الهام شرمنده ی آساره است.
زانیار هم سعی میکرد که با تغییر بحث و جواب دادن به یاشار جو را صمیمی کند و به او بفهماند که کسی او را مقصر صد در صد نمیداند و آساره هم از ابتدا اشتباه کرده که انگشت توبیخش را به سمت او گرفته است...
بعد از ورود به اصفهان در اولین هتل سر راه دو تا اتاق گرفتند. یکی برای آساره و دیگری برای یاشار و زانیار.
آساره که به علت رانندگی خسته شده بود، از خوردن شام امتناع کرد و به اتاقش رفت تا بخوابد.
تمام لحظات قبل از خواب به حل کردن معادله های مطرح شده در ذهنش که در ارتباط با او، شهاب، یاشار، الهام و راحله و ... گذشت. چقدر زود عشق و علاقه ی تازه پا گرفته در وجودش نسبت به شهاب به تنفری عظیم تبدیل شده بود!
*****
روز بعد به محض خوردن صبحانه یاشار با سجاد تماس گرفت تا او را ملاقات کند.
مرد بیچاره با لب ورم کرده و پای چشمی کبود برای دیدن آنها به هتل آمد و چقدر یاشار از دیدن دوستش و بلایی که سر او آمده است شرمنده و عذرخواه شد.
مطابق تحقیقات سجاد، الهام مدت کوتاهی بعد از بازگشت به منزل پدری اش با یکی از بیماران مرد مراجعه کننده به آزمایشگاهی که در آنجا کار میکرد، آشنا میشود.
الهام با توجه به کینه ای که از یاشار داشت برای انتقام گرفتن از شوهرش با سیامک علیپور دوست میشود. سیامک هم که ماشین سوناتای الهام و سر و وضعش را می بیند و از اختلاف بین او و شوهرش آگاه میشود و پی به تعداد 5000 سکه ی طلای مهریه اش میبرد، با ترفند و فریب الهام را قانع میکند که منزل پدری اش را ترک کند و با خواهرش سمیرا که زن نادرستی بود، در یک منزل زندگی کنند. سیامک الهام را اغفال میکند و خود را عاشق بیقرار و شیفته ی او نشان میدهد و زن بیچاره را با دادن وعده وعید های رنگ وارنگ مجاب میکند که مهریه اش را به اجرا بگذارد. الهام ناخواسته و از روی حماقت وارد منجلابی میشود که هر لحظه در آن بیشتر فرو میشد.
سیامک برای رام کردن الهام و نفوذ داشتن بر او قرصهایی تحت عنوان قرصهای تناسب اندام به الهام میدهد که متاسفانه آن قرصها اعتیاد آور و روان گردان بودند و الهام ناخواسته معتاد این موارد مخدر میشود.
الهام و سیامک همان روز ضرب و شتم با سجاد بر اساس شکایت سجاد از آنها، بازداشت میشوند.
به علت اعتیاد الهام به قرصها و اثرات روانی مخرب آنها، الهام روز بازداشت دچار حملات جنون و خودزنی شده بود که با تایید پزشک نیروی انتظامی به بیمارستان اعصاب و روان اعزام میشود.
زمانیکه سخنان سجاد به پایان رسید، یاشار با شنیدن این حرفها از درون خرد و روی زمین آوار شد بطوریکه اگر زانیار او را از پشت نمیگرفت بدون شک ضربه ی بدی هم به سرش وارد میشد.
مرد بیچاره بقدری جلوی دوستانش شرمنده و خجالت زده بود که عرق روی پیشانی اش ناپدید نمیشد.
زانیار با توجه به حال نامساعد یاشار، به سجاد پیشنهاد میکند که رسیدگی به همه ی امورات را بر عهده ی یک وکیل حاذق بگذارند.
یکی از وکلا ی بنام اصفهان که از آشنایان سجاد بود، مسئولیت کار را بر عهده میگیرد. وکیل از آساره خواست که شکایت نامه ای بر علیه الهام با عنوان افترا و اعاده ی حیثیت مطرح کند
romangram.com | @romangram_com