#عروس_گیسو_بریده_پارت_41
آساره با سرعت شونه هاشو بالا داد و رها کرد:
- هنوز هیچ تصمیمی نگرفتم. فعلا پایان نامه مو باهاش شروع میکنم تا ببینم چی میشه؟
- چطور قبول کرد که استاد راهنمات بمونه؟
آساره با خونسردی کامل و لج درآری گفت:
- تهدیدش کردم!
ابروهای زانیار به علامت تعجب به بالا کشیده شدند:
- تهدیدیش کردی؟
- آره...! گفتم اگه قبول نکنه به همه جریانی رو که واسم اتفاق افتاده میگم
زانیار کلافه دستش را داخل موهایش برد:
- آساره...! آساره...! گاهی فکر میکنم که اصلا واسه تصمیمایی که میگیری فکر نمیکنی! خیلی مردِ که همونجا از اتاقش پرتت نکرد بیرون...
آساره در حالیکه شاکی شده بود، کمی صدایش را بلند کرد:
- چرا باید پرتم کنه؟ چون به خاطر لجبازی اون با زنش مورد اتهام زن مریضش قرار گرفتم و یه مهر طلاق تو شناسنامه م خورد؟ اگه هم اون پایان نامه مو قبول کنه، شک نکن به خاطر عذاب وجدانش بوده نه اینکه از حرف من ترسیده باشه! وقتی فهمید طلاق گرفتم، از تعجب خشکش زد. ناراحتی رو تو عمق چشماش دیدم. من یاوری رو میشناسم. کله شق تر و مغرور تر از این حرفاست که از تهدید یه دختر 26 ساله بترسه!
********************
خاطرات روناهی
ماه بانو از جایش بلند شد و به سمت بقچه ی لباس که در گوشه ای افتاده بود رفت.
در همین موقع زر افشان به همراه آهو وارد اتاق شد و خودش را در بغل روناهی انداخت و شروع کرد به گریه کردن:
- مگه من مرده بودم که تو رو ده روزه انداختن به انباری؟ چقدر التماس صنوبر رو کردم که بذاره ببینمت! ولی خیر ندیده نذاشت و بهونه گرفت حسام بیگ اگه بفهمه شاکی میشه! من که میدونستم از بدجنسیشه... آخه دختر، مگه آدم قحطی بود که افتادی دنبال...
حرف زر افشان که به اینجا رسید، روناهی یک نیشگون محکم از کناره ی رانش گرفت که آخ دخترک بلند شد. سر را برای اعتراض بلند کرد که ماه بانو را کمی آنطرف تر از روناهی در حالیکه لبخند بر لب ایستاده بود، دید. از جا بلند شد و اشکهایش را با گوشه ی شالش گرفت و لبخند گله گشادی زد و گفت:
- سلام باجی ... ببخشید ندیدم اینجایید...
ماه بانو لبخندی به زرافشان حامله زد و به سمتش آمد و سرش را با دستش گرفت و بوسه ای بر پیشانی خواهر گفته ی روناهی زد:
- سلام به روی ماهت... میخوام دستای زن داداشمو جوری نقش و نگار ببندی که تا حالا کسی ندیده باشه! رو وجود این روس زاده خیلی حساب باز کردم...
روناهی رو به ماه بانو گفت:
- زرافشان در لباس پوشیدن هم کمکم میکنه... شما برید پیش مهمونا!
ماه بانو خنده ای کرد و گفت:
- دختر زرنگی هستی خوب منو از سرت باز کردی که نتونم تنتو ببینم...
و بعد با لبخند و با حالت شوخی ادامه داد:
romangram.com | @romangram_com