رمان عروس گیسو بریده

#عروس_گیسو_بریده_پارت_40

آساره

زانیار با اخمهایی که در هم کشیده بود به داخل اتاق آمد. آساره سرخوش و خوشحال مشغول خواندن مقاله ای بود که به پایان نامه اش مربوط میشد.

زانیار جلوی میز تحریر آساره ایستاد و با لحن تندی گفت:

- مگه قرار نبود که خیلی گردو خاک نکنی؟

- آساره بدون سر برداشتن از روی مقاله با خونسردی تمام جواب داد:

- گرد و خاکی نبود... گرد و خاک رو خوابوندم!

زانیار خشمگین چانه ی آساره را گرفت و سرش را بلا آورد:

- نغمه درخواست طلاق داده، اونوقت تو میگی گردو خاک خوابوندی...؟ شهاب راحله رو دیده که سوار ماشین تو شده! امروز کارد میزدی خونش در نمیومد... پای منو به کمیته انضباطی نکشه خیلیه!

آساره با عصبانیت دست زانیار را پس زد:

- بکش کنار دستتو... فکر کنم دوست سابقت از خواهرت واست مهمتره؟

- کی از اهمیت اون حرف زد...

آساره پابرهنه به میان کلامش پرید و با صدای بلندی گفت:

- تو...! فکر کنم از اینکه زن جدید دوستت تقاضای طلاق کرده خیلی ناراحت تری تا بلایی که سر من آورد؟

- زانیار دو دستش را به لبه ی میز زد و با صدای آرامی گفت:

- شاید اولش برات ناراحت بودم ولی الان خوشحالم که خیلی زود به هویت این آدم پی بردی... حالا هم کار از کار گذشته! دور این بیچاره رو خط بکش! شاید خدا واسه ی تو شرایط بهتری در نظر گرفته... از اول هم من با جواب دادن سریع تو به شهاب موافق نبودم. گوش نکردی این شد آخر و عاقبت کار... از این هم جلوتر بری یه وقت دیدی شهاب کله شق سرو کله ش تو کمیته انضباطی دانشکده تون پیدا شد. بیا و دیگه دست بردار...

آساره در حالیکه از جایش بلند شد و به سمت کتابخانه میرفت تا مقاله را لای زونکن مقاله هایش بگذارد گفت:

- دیگه باهاش کاری ندارم...

زانیار به سمتش رفت و دستش را روی شانه ی آساره گذاشت:

- وقتی میگی کاری ندارم تنم میلرزه چون از روی تجربه م میدونم که نقشه های دیگه ای تو سر داری!

آساره لبخند بی تفاوتی زد و گفت:

- خب؟

زانیار جدی پرسید:

- نقشه ی بعدیت چیه؟

آساره نفسش را بیرون داد و آرام گفت:

- خِیره! میخوام اول دست راحله رو بذارم تو دست فرزاد که البته رو کمک تو خیلی، خیلی حساب میکنم و بعد هم برم سراغ دکتر یاوری!

زانیار در حالیکه از اتاق بیرون میرفت به سمت آساره چرخید:

- من که همیشه یه پای شلوغ کاریات هستم ولی امیدوارم که این دفعه مثه دفعه های قبل کاسه و کوزه ها روی سر من نشکنه! واسه یاوری چی تصمیمی گرفتی؟

romangram.com | @romangram_com