#عروس_گیسو_بریده_پارت_18

- اگه این کار رو کردید حتما دو واحد دیگه ای هم که با من دارید رو حذف کنید...

نگاه اندوهناکش را به صورت دکتر یاوری دوخت و با التماس گفت:

- استاد خواهش میکنم...

دکتر یاوری مصمم تر و جدی تر از قبل جواب داد:

- همینکه گفتم...

در همین موقع موبایل دکتر زنگ زد.

دکتر یاوری در حالیکه در چهره ی نالان آساره خیره شده بود موبایلش را جواب داد:

- بفرمایید

- ......

- نمیتونم بیام... امروز تا 10 شب کار دارم.

- .....

- بابت مرخصی چند روز قبل که به خاطر برادر سرکار گرفتم .

-........

- گفتم که نه.... الان هم با خانم آساره شایسته داریم در مورد پایان نامه ش صحبت می کنیم. بعدا تماس بگیر...

بدون خداحافظی گوشیِ تلفن را قطع کرد و رو به آساره گفت:

- قرار نیست که موقعیت شغلی و کاریم به خاطر افکار پوچ و تصمیم گیری های غیر منطقی به خطر بیفته... شما یا با من این پایان نامه رو برمیدارید و یا همون چیزی رو که گفتم اجرا میکنید... فعلا مرخصید....

آساره گرفته و عصبانی، در حالیکه دستهای مشت شده اش را فشار میداد از دانشکده خارج شد.





********************





خاطرات روناهی





با احساس سرما در صورتش چشمانش را باز کرد. صنوبر لیوان آب را روی صورتش پاشیده بود.

به دور و بر نگاهی انداخت. هنوز هوشیاری اش را کاملا به دست نیاورده بود...

romangram.com | @romangram_com