#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_88
ریز خندید و گفت: نباشم؟
_: تو یه دیوانه ای. حالا من چیکار کنم؟ اون الان همسرِ منه.
_: همون کاری که از قبل برنامش رو چیده بودیم.
_: تیانا؟ من نمی تونم.
تیانا درحالیکه سعی می کرد صدایش را بالا نبرد گفت: نمی تونی؟ باشه. پس دور منم خط بکش.
فیلیپ به طرفش رفت و گفت: باشه حالا قهر نکن.
مکثی کرد و ادامه داد: ولی چجوری من رز رو بکُشم؟
تیانا شانه ای بالا انداخت و گفت: اون دیگه دست خودته. تو یه مرد جنگی و نظامی هستی. راه هم واسه قتل زیاده.
فیلیپ با ترس گفت: اگه جنازش رو پیدا کنن؟ حتی اگه نمُرد و برگشت و همه چیز رو فاش کرد چی؟
تیانا با عصبانیت گفت: اینا همش بستگی به تو داره فیلیپ. تو باید طوری رز رو بکشی که نه زنده بمونه و نه جنازش رو کسی پیدا کنه. تو اون جنگل لعنتی هزارتا حیوون گرسنه هست. جنازش به صبح هم نمیرسه.
romangram.com | @romangraam