#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_78
به ناچار دست رز را گرفت. رز گفت: بریم روی صندلی بشینیم؟
فیلیپ بدون هیچ حرفی راهش را به طرف میز کنار حوضچه کج کرد. پس از مستقر شدن، رز گفت: خیلی دلم برات تنگ شده بود فیلیپ.
او چیزی نگفت. باز گفت: نامه ای که برات نوشته بودم، به دستت رسید؟
فیلیپ اخم هایش را به نشانه تامل درهم کشید و پس از چند ثانیه گفت: نامه؟ چه نامه ای؟
رز با تعجب گفت: من برات نامه نوشته بودم فیلیپ.
فیلیپ خونسرد گفت: نامه ای به دستم نرسیده.
_: ولی من از جورج پرسیدم. قسم می خورد که نامه را به دست سربازی داده.
_: احمق ها. حتما یادشون رفته که بهم بدن.
_: نه، نه. جورج می گفت که تو اون موقع سفر بودی.
فیلیپ کلافه گفت: بس کن رز. بعد از چند ماه اومدم و تو یکسره داری غُر میزنی.
romangram.com | @romangraam