#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_69


ندیمه حضور فیلیپ را اعلام کرد. پس از اذن دخول وارد اتاق مخصوص تیانا شد. اتاقی که فقط میهمانان ویژه حق حضور در آن را داشتند. تیانا تکه ای از سیبش را داخل دهان گذاشت و گفت: خب… می شنوم.

فیلیپ آب دهانش را قورت داد و گفت: تصمیمم رو گرفتم.

تیانا نگاه معمولی ای به فیلیپ انداخت. خوب می دانست که فیلیپ نقشه اش را پذیرفته. سرش را آهسته تکان داد و گفت: خب….

نگاهش به چکمه های بلندش بود و آهسته گفت: هر چی تو بگی. من با نقشه تو علیه رز موافقم.

تیانا لبخند فاتحی زد و گفت: تصمیم درستی گرفتی فیلیپ. مطمئن باش پشیمون نمیشی.

به چشمان آبی تیانا نگریست و گفت: برای داشتن تو حاضرم هرکاری بکنم.

ماری دستش را روی شکم برجسته اش کشید. کریستوفر خندید و گفت: شیطونی میکنه ملکه؟

ماری خندید و گفت: آره مثل پدرش می مونه.

کریستوفر با تعجب گفت: حالا چرا من؟ شاید مثل خواهر، برادرشه.

_: نه رز و استیون خیلی آروم بودن. اینقدر آروم که من ماه های اول رو نفهمیدم باردارم.

romangram.com | @romangraam