#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_61


هردو سوار بر اسب آرام می رفتند. فیلیپ گفت: راستی تیانا ،تو نگفتی که اسم اسبت چیه؟

_: اسب من؟

لبخندی زد و ادامه داد: اسم اسب من طلوعه.

_: طلوع؟ اسم قشنگیه. طلوع و رعد. جالبه. من همیشه اسب قهوه ای دوست داشتم ولی وقتی رعد رو دیدم نظرم عوض شد. رنگ مشکی برای اسب قشنگ تره.

_: هرکسی یه نظری داره. من اسب رو با رنگ قهوه ای می پسندم ولی آنجلا اسب زرد دوست داره.

فیلیپ خندید و گفت: چند باری دیدم که سوار به اسب زرده.

_: اسم اسبش تُندره ، تندر.

_: تندر هم اسم جالبیه.

تیانا به سمت راست اشاره کرد و گفت: باید از این طرف بریم. یه چشمه آبگرم اونجا هست. میتونیم دستی به آب بزنیم.

اسبشان را مسئول اصطبل دادند. فیلیپ پرسید: اینجا برای شماست؟

romangram.com | @romangraam