#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_50


پیتر با ترس گفت: اشتباه کردم فیلیپ. تو مختاری عاشق هرکی میخوای بشی. به من چه اصلا.

فیلیپ بر سر جایش نشست. چشمان قهوه ای رنگش به خون نشسته بود. آهسته گفت: کمکم کن پیتر. من نامزد رزَم ولی فکر می کنم عاشق تیانا شدم.

پیتر متفکرانه گفت: تیانا؟ همون دختری که توی مهمونی لباس پرنسس پوشیده بود؟ آره؟

_: آره خودشه. پس تو هم اونا توی اون لباس دیدی ،آره؟

_: من باهاش رقصیدم.

فیلیپ با صدای بلند گفت: چی؟ تو چه غلطی کردی؟

پیتر گفت: ای بابا. ش*راب آوردم بهتر بشی، بدتر شدی؟ من اون شب لباس شوالیه پوشیده بودم. بهش درخواست رقص دادم و اونم قبول کرد. پرسیدم اسمش چیه، گفت کاترین.

پوزخندی زد و گفت: دروغگوی خوبی هم هست. ولی منم کم نیاوردم و خودم رو رافائل معرفی کردم.

مکثی کرد و ادامه داد: دختر قشنگیه ولی….

_: ولی چی؟

romangram.com | @romangraam