#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_43


تیانا با لبخند گفت: کاترین.

_: به به چه اسم زیبایی. منم رافائل هستم.

اندکی مکث کرد و گفت: نسبت شما با شاه چیه؟

با اخم پاسخ داد: مگه من از شما پرسیدم که نسبتتون با شاه چیه؟

رافائل سرش را تکان داد و گفت: متاسفم. من نباید این سوال رو می پرسیدم. این جشن بالماسکه هست و تا آخر نباید فهمید که طرف مقابل کی بوده.

_: درسته.

چند بار با فیلیپ چشم در چشم شده بودند و تیانا با لبخند از او پذیرایی می کرد. پس از اتمام رقص، بر سر جایش نشست. اما هنوز دقایقی نگذشته بود که فیلیپ جلو آمد و گفت: چه پرنسس زیبایی توی قصر بوده و ما خبر نداشتیم.

تعظیمی کرد و گفت: با من می رقصید؟

تیانا بدون حرف درخواستش را قبول کرد. باهم در وسط پیست می رقصیدند. فیلیپ گفت: تو کی هستی؟ چرا لباس پرنسس ها رو پوشیدی؟

تیانا جوابی نداد. فیلیپ دوباره گفت: چرا حرف نمیزنی؟ نکنه فکر می کنی من واقعا جادوگرم؟

romangram.com | @romangraam