#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_38


جمله ملکه باعث شد حرفش نیمه تمام بماند.

_: کمکت می کنم.

ملکه صاف و استوار نشست. لب باز کرد و گفت: منم موافق نیستم که رز، عروس فیلیپ باشه. یه جورایی از کریستوفر و خانواده اش خوشم نمیاد. من معتقد بودم بجنگیم ولی آرتور قبول نکرد. می گفت با این ازدواج جلوی خونریزی رو می گیریم. رز دختر بدی نیست ، من از اون خوشم نمیاد. توی این دنیا همه چیز باید طبق خواسته من باشه. کمکت می کنم تا بتونی توی دل فیلیپ برای خودت جا باز کنی. اما… بیرون روندن رز کار سختیه.

آب دهانش را قورت داد و گفت: هرکاری از دستم بربیاد انجام میدم ملکه.

جولیا خندید و گفت: چرا دوست داری جای رز رو بگیری؟

تیانا دندان هایش را بهم سایید و گفت: برای انتقام.

_: انتقام؟ مگه رز چیکارت کرده؟

_: اون کاری نکرده. من با این کار انتقام قلب شکسته ام رو می گیرم.

_: متوجه نمیشم. میشه توضیح بدی.

_: شش ماه از نامزدی من و الکس می گذشت. باهم رابطه خوبی داشتیم. هربار که به دیدنم می اومد، برام هدیه می آورد. خیلی دوسش داشتم. اما یهو همه چی تغییر کرد. کمتر به دیدنم می اومد. وقتی هم که می اومد، دست خالی بود. هرچی ازش می پرسیدم چی شده؟ جواب های سربالا می داد. دوماه گذشته بود و الکس به دیدنم نیومده بود. خیلی دلخور شده بودم. تصمیم گرفتم خودم برم ببینمش. آماده شدم و به طرف کاخ وزیر رفتم.

romangram.com | @romangraam