#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_34
با یک حرکت خود را از اسب بالا کشید. چند متری رفته بودند که تیانا بازوانش را بغل کرد. کمی لرزه به اندام خود وارد کرد که از چشم فیلیپ دور نماند. دوباره این کار را انجام داد. فیلیپ گفت: سردته؟
کمی به طرفش چرخید و گفت: آره، یه کم.
_: میخوای برگردیم؟
_: نه.
شنل روی لباسش را باز کرد. به طرفش گرفت و گفت: بپوش.
_: پس خودت چی؟
_: من سردم نیست.
_: ممنون فیلیپ. تو خیلی خوبی.
تیانا کش موهایش را باز کرد. موهای مواج طلایی رنگش در باد، به رقص درآمد. آهسته گفت: موهات رو ببند تیانا.
تیانا چرخید و با اخم ظریفی گفت: چی؟ موهام رو ببندم؟ چرا؟
romangram.com | @romangraam