#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_17
رز بریده بریده گفت: چ… چرا… با… من… نرقصیدی؟
فیلیپ لبخندی زد. سر رز را به سینه اش فشرد. بو*سه ای به روی خرمن موهای رز زد. آهسته گفت: پس تو به خاطر همین ناراحت شدی؟
_: چیز کمی نیست فیلیپ.
_: درسته. من اشتباه کردم. یادم نبود که تو پرنسسی و باید بهت درخواست رقص بدم.
سپس از جا بلند شد. دستش را به طرف رز دراز کرد و گفت: الآن چی؟ درخواست رقص منو قبول میکنی؟
رز خندید و گفت: الآن که نمیشه.
_: چرا نمیشه؟ پاشو رز ، یالا تنبلی نکن.
رز از جا بلند شد. هردو در سکوت باهم می رقصیدند. فیلیپ با یک حرکت رز را روی دستش خم کرد. بو*سه ای به گونه اش زد و رقص را پایان داد.
_: برای جبران کار دیروزم ازت میخوام که باهام همراه بشی.
رز با تعجب گفت: کجا بریم؟
romangram.com | @romangraam