#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_110


_: دروغگوی عوضی. رفته بودی رز رو نجات بدی، آره؟

_: نه. .این طور نیست.

_: خودم می کشمت عوضی.

شمشیر را بالا برد و گلوی سولیوان را برید.

به جسم بی جان سولیوان می نگریست. چقدر کشتن برایش آسان شده بود. ه*وس با انسانها چه میکند؟

با عصبانیت گفت: تو مطمئنی لئوناردو؟

_: بله سرورم.

_: جاکوب رو بیار پیش من.

دقایقی بعد جاکوب روبه روی فیلیپ ایستاد. تعظیم کرد و گفت: بله سرورم؟ امری داشتید؟

_: جاکوب تو کجا بودی؟ تو رو بین بقیه سربازها ندیدم.

romangram.com | @romangraam