#آرزو_پارت_14


بچه ها فکر می کردند من خیلی زود از یاد می برم و به خنده می افتم ، ولی من مدام صحنه های زندگیم می آمد جلوی چشمم و گریه ام سوزناکتر میشد ، نغمه هم که انگار بالاخره به عمق فاجعه پی برده بود ، یا گریه های من او را به یاد غم های خودش انداخته بود ، زانوی غم بغل گرفت وگوشه ی تختش مچاله شد . افسانه را هم جو گرفت و شروع کرد به خواندن آهنگ های غمگین ! الحق که صدای خوبی داشت ولی نمی دانم این همه نوحه ی بی ربط و با ربط را از کجا آورد و خواند و دل ما را ریش کرد . صحنه ی عجیب و در عین حال خنده داری بود . نشسته بودیم کف اتاق و با آخرین توانمان زار می زدیم ، چقدر بعداً از یادآوری آن روز دلم گرفت و چقدر هم خندیدم !

حدود ساعت 11 که مطمئن بودم به خانه برگشته اند به گوشی محبوبه زنگ زدم تا آمار بگیرم.

- ها ؟

- ها و زهرمار ! این چه طرز حرف زدنه ؟

- ببخشید ! مرضی ، از حسودی نتونستی بیای ، نه ؟

- نخیر ، اسهال گرفته بودم ؛ گفتم من که نمی تونم بیام اونجا هی پاشم برم دستشویی ، گفتم اگه بگم شما هم بیخود نگران میشین ، چقدر هم که تو به فکر خواهرت بودی ، را به را زنگ زدی حالمو پرسیدی!

صدای خنده اش گوشم را پر کرد : راست میگی ؟ اسهال داشتی ؟

چقدر خرکیف شده بود بیشعور !

- زهرمار ، حالا بگو ببینم اونجا چه خبر بود ؟ دختره چطور بود ؟

این مدت این را از هیچکس نپرسیده بودم ، ولی محبوبه فرق داشت ، با او راحت بودم ، ولی مگر او حرف حسابی می زد؟

- وایی مرضی ، خونه اشون خیلی خوشگله ! یه استخر تو حیاط دارن با یه درخت گنده ی شاتوت ، یه تابم تو حیاط داشتند ، عین همون که ما تو خونه داشتیم ، تو ازش افتادی و ناکار شدی و کلی کتک خوردی که حواست نبوده !

دوباره خندید.

- حیف که دستم بت نمی رسه ، میگم دختره چطور بود؟

- مرضیه ، باید بودی برادرشو می دیدی ، اینقده جیگر بود ، قدبلند و خوش تیپ ! یه تی شرت آبی پوشیده بود با یه شلوار جین سرمه ای ! عین پسر خارجیه بود تو اون فیلمه که من ازش خوشم می اومد ، موهاش کوتاه بود ، خودشم خیلی باحال بود . واسه همه چای آورد واسه من نسکافه ! باورت میشه کارون پا نشد چایی بیاره؟ ارس به جاش چای تعارف کرد .

کارون ؟ ارس ؟ مگر نقشه ی ایران بود ؟

- میگم محبوب ، تو اصلا دختره رو دیدی ؟

- کارون ؟ آره بابا ، یه کت و شلوار شیک قهوه ای پوشیده بود با یه شال طرحدار کرم ! عین همون شاله که تو پسندیدی ، یارو گفت 20 تومن ، تو هم گفتی زرشک ! راستی یه خانمه تو خونه اشون کار می کرد ، شلوارش عین همون شلوار قرمزه ی تو بود ، دیدمش یاد تو افتادم ، کلی جاتو خالی کردم !

واقعا محبوبه خوش شانس بود که از دم دست من دور بود ، وگرنه یک کتک حسابی می خورد ، با احتیاط پرسیدم : درباره ی مهریه چی گفتن ؟ دعوا نشد ؟

- نه ، آقاجون گفت ما نمی خوایم و نمی تونیم مهریه تعیین کنیم چون نمیشه رو عروس قیمت گذاشت ، کلی باباهه حال کرد و گفت هرچی واسه معصومه مهر کردین واسه کارونم بزارین ، دیگه شد همون 114 سکه ! مرضی یه آکواریوم داشتن که یه ماهی زشت توش بود ، ارس گفت گوشتخواره ، گفت بهش جگر میده بخوره !

ارس کدام خری بود ؟ تمام تیرهای من داشت به سنگ می خورد .

- درباره ی خونه زندگی چیزی نگفتن ؟

- نه ، باباهه گفت طبیعیه که محمد خونه نداره ، بعدا صاحب همه چیز میشن ، باباهه خیلی محمدو دوس داره ! منم خیلی از ارس خوشم اومد ، مرضی ، به نظرت چند سالشه ؟


romangram.com | @romangram_com