#ارباب_تاریکی_پارت_37
با کلافگی گفت:
_ گاو صندوق بازه!
هردو ابرویم بالا پرید. از کنار تخت یک نفره ای که وسط اتاق بود عبور کردم در نیمه باز را کامل باز کردم. کاملا خالی بود. از فکری که به ذهنم رسید، اخمم غلیظ تر شد: یعنی دنبال چیزای توی این اومده بودن؟
_شایدم از قبل خالی بوده!
سری تکان دادم و با دست اطراف گاو صندوق کوچک را کاویدم که دستم روی فرو رفتگی قرار گرفت و صدای تیک کوچکی آمد. سریع دستم را عقب کشیدم اما دیر شده بود؛ صفحهی کوچک مربعی شکلی از کنارهی گاو صندوق کنار رفت.
نگاهی رد و بدل کردیم :
_ این چیه؟
دستم را جلو بردم و صندوقچهی مکعبی را بیرون آوردم. بر خلاف گاو صندوق رنگ آن نقره ای بود ولی نه برشی شبیه در داشت و نه جایی برای کلید یا روشی برای باز کردن.
_تو می دونی این چیه؟
شانه بالا انداخت:
_تا حالا همچین چیزی ندیدم. تکانش دادم اما هیچ صدایی نداد در عوض وزنش نسبت به سازش سنگین بود.
_اون چیه دستت؟
عکس را از دستم گرفت و نگاهی به آن انداخت. واکنشش را نظاره می کردم که دیدم چشم هایش گردشد:
_وای!
با بی حوصلگی گفتم:
_ باز چیه؟
_این رو از کجا پیدا کردی؟
جعبه را در دستم جابه جا کردم: _توی یه قاب بود کنار میز تلویزیون، چه طور؟
بدون هیچ حرفی روی تخت نشست و هردو دستش را روی صورتش گذاشت. خط منحنی و خط صافی که پشت عکس با رنگ مشکی کشیده بودند توجهم را جلب کرد. چقدر شبیه...
(نگاهم به برگه های پخش شده ی روی زمین افتاد، عکسی که روی یکی از انها بود توجهم را جلب کرد چیزی شبیه به طراحی دستی یک خط راست و یک منحنی بود که در نقطه ای همدیگر را قطع می کردند.)
این همان طرح بود، همان طرحی که فکر می کردند روی بدن من خالکوبی شده است.
_این آرم چیه؟چرا پشت این عکسه؟
جوابی نداد که دوباره تکرار کردم: _می گم این آرم چیه؟
بدون اینکه سرش را بلند کند جواب داد:
_نماد یه گروه آدم کش حرفه ایه.
با دهان باز نگاهش کردم. پس چرا وقتی من این نشان را نداشتم متوجه شدند که شاهین نیستم؟ یعنی داشتن این علامت یکی از ویژگی های او بوده پس.
_چه افرادی این رو دارن؟
سرش را بلند کرد و به چشم هایم زل زد:
_ اعضاش، روی کنار شکمشون خالکوبیش می کنن.
آب دهانم خشک شد و نفس در سینه ام حبس. با گیجی زمزمه کردم
romangram.com | @romangram_com