#ارباب_دو_چهره_من_پارت_7
1ماه بعد
هنوز با اون همه بدیاش فراموشش نکردم نمیدونم پدرم کجا دفن شده اصلا ازش خبر ندارم زندگیم شده گریه خواب اونم خوابی که پر از کاب*و*س دوباره دراز کشیدم صدایی رعدو برق میومد از بچگی از رعدو برق میترسیدیم که یک دفعه بخاطر صدای بلند رعدوبرق جیغ زدم.......
#پارت_هشتم
رادوین
خواب بودم که صدای جیغ انا رو شنیدم وضع پوششی خوب نداشتم ولی وقت نمیکردم چیزی بپوشم بدو رفتم طرف اتاق انا در باز کردم که دیدم رو تختش نشسته گریه میکنه دیگه اون انا شوخ زبون دراز نبود رفتتم طرفش با گریه گفت:رادوین میترسم میترسم?😭😭_اروم باش گلم بخواب من کنارتم سرشو گذاشت رو سینه برهنه من.انا منو به چشم برادر نگاه میکرد یه بار بهم گفت ولی نمیدونه که من بهش محتاجم محتاج یه احساس محتاج یک خواب کنار هم.توی افکار خودم بودم که خواب رفتم
انا
صبح با نوری که از پنجره به چشام خورد بیدار شدم دیدم تو ب*غ*ل رادوینم اونم رادوینی که بالاتنش ل*خ*ته و شلوارک پاشه بهش زدم که بیدار شد گفت:خوب خوابیدی؟_این..اینجا چکار میکنی؟_دیشب ترسیده بودی اومدم کنات که خودمم خوابم برد راستی انا وسیله هاتو جمع کن قراره بریم امریکا_امریکل؟؟براچی؟؟_بخاطر باندمون از این به بعد منو تو رئیس باندیم رقیب مسیح تهرانی...اسم مسیح رو اورد احساس کردم دلم براش تنگ شده ولی من نباید به اون نامرد فکر کنم به اون عوضی که زندگیمو تباه کرد.بهش گفتم:باش اماده میشم.رادویم بلند شدو رفت احساس بدی میکردم که تو ب*غ*ل رادوین بودم به خودشم گفته بودم فقط برام مث برادره.رفتم طرف حموم وان رو پر اب کردمو نشستم توش حسابی بدنم خسته بود ذهنم جونم خسته بود دختره 19ساله ای که بیماری قلبی داره هعی خدا،باید ایین انا رو تو همین ایران بکشمو یه انا جدید درست کنم،از وان اومدم بیرون یه دوش گرفتمو حوله رو دورم پیچوندم و رفتم لباسامو که ملوک خانم (یکی از خدمه)برام اماده کرد بود پوشیدمشونو رفتم بیرون از اتاق الان شدم خانوم خونه نمیدونسم کی میریم امریکا ولی دوس داشتم زودتر برسه که من انتقاممو از خانواده تهرانی بگیرم.....
مسیح
یک ماه از انا خبری ندارم مهیار افسرده شده بود مدتی ولی الان با یه دختر به نام رز اشنا شده فقط دوستی معمولی کل معلوم نیس به کجا ختم میشه،نمیدونم چرا ولی دلم برا انا تنگ شده بود عجب اسمی برام گذاشته بود ارباب دوچهره من مهیار برادر دوقلوام که با من خیلی فرق میکرد رو اشتباه گرفته بود هعییی دعواهاشم قشنگ بود ولی من مسیح تهرانی به دختر نیاز نداررم،بلند شدم رفتم زنگ بزنم به امیر که ببینم قضیه رقیب جدیدم چی شد......
انا
romangram.com | @romangram_com