#ارباب_دو_چهره_من_پارت_34

2ساعت قبل

راننده:اقا اگه رئیس بفهمن برام بد میشه خواش میکنم. ارسین:اینم بفهم اگه از دستورات من پیروی نکنی برا خانوادت بدتر میشه میفهمی که؟ راننده:خواهش میکنم اقا با خانوادم کاری نداشته باشین. ارسین:پس بهتره به حرفم گوش کنی. راننده:چشم.

ارسین کم کم داشت انتقامشو شروع میکرد ولی چرا از مسیح لیلا چطور راضی شد پای بچه های خودشم به این بازی بکشونه.

انا

ارمان:انا بیا بشین کارت دارم. _بذار برم ترمان ازت متنفرم. _بذار توضیح بدم. بی علاقه به حرفاش نشستم. ارمان:خب نگاه انا کامل به حرفام گوش کن بده بعد اگه خواسی چیزی بگو، خب نگاه من ارمان معتمد پسرعمو توام بنا به دلایلی من عمو مسعود رو گم کردم که خوشبختانه عمو اومد پیش من و کامل همه چیز رو برام توضیح داد بهم گفت کمکش کنم من هکیتمو تغییر دادم و اومدم امریکا تا از تو مراقبت کنم که تو روز به روز بدتر میشدی، که تا میکائل جلو تو سوتی داد و مجبور شدم همه چی رو بهت بگم، باید برگردیم ایران انا میفهمی باید برگردیم.

کلا مخم سوت میکشید داشت چی می فت اصلا حال خوشی برای این حرفا نداشتم بدون چیزی بگم رفتم طرف اتاقی که بودم و در رو بستم.

ارمان

قیافه انا بدجور دپ شد حق بهش میدم ولی باید کمکش کنم چطوری بهش بگم که بهش حس دارم ولی اون یکی دیگه رو دوست داره مسیح تهرانی یکی از معروفای تهران و جهان ولی من باید بهش بگچ،تو همین افکار بودم که تصمیم گرفت زنگ بزنم میکائیل بلیط بگیره ولی چطور انا رو ببرم ، رفتم طرف اتاقش گفتم:انا؟ . _بله. _باید برمی ایران میشه بدون دردسر بیایی. _میام ارمان. دیگه هیچی نگفتم صداش خیلی بی رمق بود ترجیع دادم هیچی نگم رفتم طرف تلف و به میکائیل برای هماهنگ کردن بلیط زنگ زدم....

مسیح

راننده داشت از راه عجیبی میرفت که گفتم:کجا میری؟ _رئیس متاسفم. و ماشینو انداخت طرف دره خودشو پرت کرد بیرون.....

راوی

romangram.com | @romangram_com