#ارباب_دو_چهره_من_پارت_24
باهم مبارزه کردیم مبارزه ای طولانی ولی باید شکستش بودم جنگیدیم....
حسابی خسته شدم رفتم عقب و دستامو بردم بالا به علامت شکست ، یه خنده بلند زد و گفت:خسته شدی دختر عم.... حرفشو خورد یعنی چی دختر عمو میخوس بگه یعنی؟ با تعجب پرسیدم:چی گفتی؟دخترعمو؟ _ ارهدو هفته پیش با دخترعموم تمرین میکردم دیگه عادت کردم. یه دفعه چشمام سیاهی رفت یه چیزایی مث فیلم از جلو چشمام رد میشدن که من تو بچگی داشتم به مامانم میگفتم:ممنی ممنی ارمان اذیت موتونه، وصدای خنده این پسر بچه کی بود که دنبال من میدوید. با تکونای ارمان به خودم اومدم که میگفت:حالت خوبه انا؟چیشد یکدفعه؟ چیشد دختر؟خوبی؟. سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و گفت:خوبه پس،تمرینو شروع میکنیم....
مسیح
وارد اتاقی که بهم داده بودن شدم پیراهنمو در اوردم و انداختم روی صندلی حسابی حالم بد بود روی تخت افتادم چشامو بستم و فکر میکردم که این سرنوشت من به کجا ختم میشه، انا الان کجاست عشق من کجاست،حسابی سرم درد گرفته بود یاد حرف امیر افتادم که گفت بخاطر اینکه شاهین رو گرفتم قراره توی حکمم تخفیف ایجاب بشه من باید بتونم من باید سالم برگردم تا انا رو پیدا کنم بگم بهش که عاشقشم و میخوامش دیگه مهم نیس هیچی برام و فقط انا، یاد حرف انا افتادم که گفت:ارباب دو چهره انتقام من یادت باشه. واقعا حرفش برام بد بود نمیخواستم اینطوری بشه ولی انا حقه مهیار بود یعنی مال مهیار بود ولی من دورش کردم. اگه بفهمه پدرش زندست و ما بهش دروغ گفتیم چه حالی میشه همه چی عجیب شده بود همه چیز ولی باید محکم باشم،تا بتونم سالم برگردم...
راوی
مسیح گوشه ای از تخت بود و داشت به اینده نامعلومش فکر میکرد، که چقدر میتونست از عشقش، عشقی عجیب دور باشه،هیچکی نمیتونست مسیح تهرانی مغرور رو رام خودش بکنه ولی اون دختر تونست، مسیح خیلی شکسته شده بود ولی میخواست محکم باشه میخواست دوباره عشقشو بدست بیاره ولی اگه میتونست....
گوشه ای دیگر از امریکا انا و ارمان بودن که باهم دغدغه های زیادی داشتن ارمان خوشحال از اینکه عمو و دخترعمویش را پیدا کرده ولی انا چی اون فکر میکند ارمان یک دشمن برایش هست ولی همه اینا برای انا دغدغه بود انیی که میخواست انتقام بگیرد ولی ایا میتونست از عشقی که حاضر هست تا جانش را بدهد انتقام بگیرد؟یعنی میتونست پیش ارمان طاقت بیارد، ولی تجربه به انا نشون داده بود که با هرکس بد بود اون بهترین زندگیش میشود ایا ارمان ما بهترین کس زندگی انا میشود یا دشمن انا این همش برای اناست ولی چی میشود..
جایی دیگر ادمی تشنه انتقام، انتقامی محکم ولی چرا از کی میخواهد انتقام بگیرد یعنی این دیگر چه اتفاقی هست، هر روز و هر زور کسان زیادی وارد زندگی انا میشوند که باعث سختی زندگیش میشوند ، ولی این انتقام دیگر چیست انتقام برای کی ، سرنوشت دوستان ما به سختی میگذرد شاید همه این اتفاق ها تموم بشن و زندگی عادی خوب خودشون را پیش ببرند یا شایدم زندگیشان بد و بدتر شود هیچکس نمیداند این سرنوشت هست ....
#پارت_نوزدهم
1ماه بعد
romangram.com | @romangram_com