#ارباب_دو_چهره_من_پارت_20
روی صندلی نشسته موندم و داشتم اطرافمو نگاه میکردم جشن شلوغی بود زودتر اومدم ولی شاهین و شراره رو ندیدم، دخترای زیادی اومدن پیشنهاد میدادن برای ر*ق*ص ولی همشونو رد کردم، جمع ناگهانی ساکت شد نگاه همه چرخید طرف پله ها شاهین و شراره دست به دست هم میومدن پایین ،اصلا حس خوبی نداشتم که برم پیش شراره دختر نچسبی بود ولی مجبور بودم.
رفتم طرفشون و گفتم:به به اقا شاهین _وای مسیح فکر میکردم گرفتنت، خوبه که هستی مسیح. _ مرسی شاهین خان . شراره:وایییی مسیح خیلی خوشحالم میبینمت،دلم برات خیلی تنگ شده بود. _مرسی گلم منم همینطور. _خوبه که برگشتی ..
#پارت_پانزدهم
انا
1ساعتی میشه که برگشتیم، حسابی خسته بودم ولی شبه خوبی بود ، خوشحال بودم که رادوین داره ازدواج میکنه ولی باید یه شغلی برای خودم جور کنم نمیدونستم چطور شغلی ولی هرطور که شده باید شغل صمناسبی پیدا کنم،بچشام گرم شدن
رادوین:اناااا انااا دختر بلند شو بلند الین اومده اینجا. _بذار بخوابم یه کم دیگه. _زشته بلند شو . _باش بلند شدم حالا برو میامص
بدنم خسته بود هنوز حس خوبی به امروز نداشتم،روز عجیبی بود امروز رفتم طرف توالت..
لباسامو پوشیدم رفتم پایین الین و رادوین کنار هم نشسته بودن به الین یه کم فارسی یاد داده بودیم که گفتم:به به عروس خارجی ما. الین:سلام عزیز من. _ای قربون لهجه تو برم من اینقدر بامزس. _ممنونم گلم.
خیلیییی با مزه حرف میزد برای الین و رادوین خیلی خوشحال بودم اونقدر خوشحال که نگو، دوست داشتم منم کنار مسیح باشم ولی حیف که نیس حیف که کنارم نیست تا دوباره بداخلاق شه بهش عادت کرده بودم اما حیف
تلفنم زنگ خورد:بله بفرمایید. _دختر جون اگه میخوای باباتو ببینی به ادرسی میفرستن بیا . _چی میگییییی بابای من که زنده نیس لعنتی چی از جونم میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ _هیچی خوشگل خانوم فقط به ادرس بیا البته تنها نه با اون رادوین. دیگه هیچی نگفت تلفن رو قطع کرد اخه این کی بود پدر من زندس یعنی ولی من چرا بخوامش اون باعث شد زندگیم خراب بشه.
romangram.com | @romangram_com