#ارباب_دو_چهره_من_پارت_10
#پارت_یازدهم
با نور خورشید از خواب بیدار شدم،حسابی حالم بد بود رفتم جلو اینه چشم هام پف کرده بودن،کله کارای دیشب مث یک فیلم کوتاه از جلوی چشم هام گذشتن؛نمیخواستم با این قیافه برم پایین یه تیشرت مشکی و یه شلوار مشکی اماده کردم؛ حولمو برداشتمو رفتم طرف حموم ،یه دوش درست گرفتم رفتم بیرون لباسامو پوشیدم ،موهامو با ماشین از ته زدم دیگه این موها برا کی میخواستن باشن
تیشرتم کلاه دار بود انداختم رو سرمو رفتم پایین،حوصله هیچکی رو نداشتم وقتی رسیدم پایین رادوین نشسته بود، درباره مسیح ازش پرسیدم که گفت امروز به ایران منتقل میشه،حسابی حالم بد شد گفتم:رادوین خودمونم بریم ایران _برای چی بریم؟اون 5سال زندانه تو میخوای بری ایران تنها که چی؟ _رادوین نبریم خودم تنها میرم میفهمی؟ میخوما برم تو کشوری که عشقمه _از کجا میدونی دوستت داره؟هان؟ فقط به فکر خودخواهی خودتی ،اصلا به هیچکی توجه نمیکی.
هیچی نگفتم بدو رفتم بالا اصلا متوجه نمیشه حالم بده بعد میگه درکت میکنم،حالم ناجور بد بود فقط ارزو مرگ داشتم...
پنچ روز بعد
دو روزی هست اومدیم ایران حسابی منتظر بودم رادوین برام یه ملاقات با مسیح جور کنه، تو این دو روز فهمیدم که اون پسری که من با دختر تو کافی دیدم مهیار و دوست دخترش رز بودن وقتی فهمیدم،حسابی خر کیف شدم ولی نگران مسیح هم بودم مهیار یک بار ومد بهم سر زدو درباره مسیح بهم گفت،گفت که دوستم داره، ت افکار خودم بودم که رادوین صدام زد :انا انا ؟ _بله _ عصری میتونی بری مسیح رو ملاقت کنی فقط 20 دقیقه _واقعااا مسیح؟ مرسییییییییی _خواهش میکنم گلم تو فقط بخند. _مرسیییی رادوین ، خیلی خوبی ._فقط انا.. _چی؟ _مسیح ببینه موهاتو از ته زدی دعوات میکنه یه کلاه گیس میذارم تو اتاقت رفتی بذار . با شرمندگی گفتم:باشه،مرسی.
تو این چند روزه با رادوین خیلی بداخلاق بودم ولی اون باهام خیلی مهربون بوداز کارام حسابی پشیمون بودم.
یک ساعت دیگه باید میرفتم ملاقات مسیح، یه مانتو مشکی با شلوار اسپرت مشکی اماده کردم یه مقعنه مشکیم اماده کردم کلاه گیسو گذاشتم یه ارایش ملایم هم کردم لباسامو پوشیدم امیدوار بودم مسیح نفهمه موهامو زدم ولی بخاطر عشقم زدمشون بخاطر دوری ازش، چادری که رادوین برام خریده بود هم انداختم رو سرم حسابی بهم میومد، از اتاق اومدم بیرون .رادوین وقتی دیدم گفت:خوشگل شدی با چادر _مرسی رادوین
دیگه هیچی نگفتیم رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم،تا زندان هیچی نگفتیم.
romangram.com | @romangram_com