#ارباب_صدایم_کن_پارت_93

*******************

با صداهایی که از بیرون شنیدم از جام بلند شدم.

نه خیر این عمارت آسایش نداشت .

از اتاق بیرون زدم.

متوجه ی نارگل شدم جلوتر رفتم وگفتم: نارگل بیرون چه خبره..

نفسشو بیرون داد وبی تفاوت گفت: بری بیرون میفهمی...

سری تکون دادم وبه طرف در خروجی رفتم.

تند تند از پله ها پایین اومدم ومردم رو کنار زدم.

با صحنه ای که جلوم دیدم کپ کردم.

ارباب میله ای داغ دستش بود وبه دست پسری که به میز بسته شده بود نزدیک میکرد..

ضجه زدن زنی که اونجا بود حالم رو بدتر میکرد..

نمی دونم چی شد که داد زدم : دست نگه دار.....

با صدام همه به طرفم برگشتن میدونستم مجازات سختی در انتظارمه

ولی نمیذاشتم آسیبی به اون پسر برسه.

روبه ارباب گفتم: این پسر چی کار کرده که مجازاتش اینه....

ارباب با صدایی که رگه های خشم درش مشهود بودگفت: دزدی از اموال ارباب....

پوزخندی زدم وگفتم: مجازات این بچه از عدالتون به دوره تارکام خان...

جلو اومد ومیله رو به طرفم گرفت وگفت:خب، من کنار میمونم تو عدالت رو اجرا کن...

قسمت پنجاهم

سلنا

romangram.com | @romangram_com