#ارباب_صدایم_کن_پارت_90


- فعلا که هر دفعه تفره رفتم ولی این دفعه مصممه.

- خب بهش بگو ازدواج میکنم ولی نه با دختر خان بیگ.

- فکر میکنی نگفتم... تنها چارش اینه که تو عمل انجام شده قرارش بدم.

- چطوری؟؟

- باید یه ازدواج صوری ترتیب بدم.

پوزخندی زدم وگفتم:

اونوقت عروس خانمو از کجا گیر میاری.

- توبه اونش کاری نداشته باش.

اخمامو توهم کشیدم وگفتم: خواهشا دور سلنا رو از این ماجرا خط بکش..

- میشه دوباره شروع نکنی.

- نه نمیشه ،تا زمانی که دست از این مسخره بازیا برنداری همین طور ادامه میدم حتی اگه بشه اونو از اینجا میبرم.

- نه تو نه هیچ کس دیگه نمی تونه اینکارو بکنه...

از جام بلند شدم و گفتم: من هیچ کس نیستم واین اجازه رو هم نمی دم که با زندگی خودتو سلنا بازی کنی.. اینو مطمئن باش..

به طرف در ورودی رفتم واز سالن بیرون زدم...

***********************

صنم

پرده رو کنار زدم وبه اونا که پشت عمارت نشسته بودن نگاه کردم.

الان بهترین فرصتی بود که نصیبم شده بود.

از اتاقم بیرون زدم وآروم به سمت اتاقش حرکت کردم.


romangram.com | @romangram_com