#ارباب_صدایم_کن_پارت_89

بعد خوندنش رو بهش گفتم: میخوای چی کار کنی.... ؟

-ارسلان خان خیلی راحت میتونه اون زمینا رو صاحب بشه پس باید قبول کنم..

- پس مردم چی....

- فقط میتونم به ارسلان خان بگم نصف محصولات اونجا رو بهمون بده...

- فکر میکنی قبول کنه... ؟

- نمی دونم..... راستی تونستی بفهمی اون ضاربا کی بودن...

- نه فعلا.....

نفسی کلافه کشید وگفت: اشکالی نداره با تیمسار صحبت میکنم پیگیرش شه...

نگاهی بهش کردم وگفتم: کلافه به نظر میرسی مشکلی هست....

دستی تو موهاش کشید وگفت: عمه خانم باز به یه چی دیگه پیله کرده....

- چی ؟؟؟

- اصرار داره خیلی زود ازدواج کنم...

- اینکه خیلی خوبه.....

اخمی کرد وگفت: کجاش خوبه.... اصرارش هم بر اینه من دختر خان بیگو بگیرم...

- خان بیگ!!

قسمت چهل وهشتم

شاهرخ

--------------------------------

- میدونی که خان بیگ عموی عمه خانمه و دخترشم عین موم تو دستای عمه خانمه.

-خب میخوای چیکار کنی؟

romangram.com | @romangram_com