#ارباب_صدایم_کن_پارت_66


شاهرخ: به چه قیمتی تارکام؟؟

تارکام: حالا میخواد به هر قیمتی باشه.

شاهرخ: دیگه من حرفی ندارم.......خودت میدونی.

صداشو نمیشنیدم فکر کنم سکوت کرده بودن.

خواستم از در کناره گیری کنم که در باز شد.

نتونستم تعادل خودمو حفظ کنم وبا سر رفتم تو بغل کسی که جلوم بود.

قسمت سی وششم

سلنا

--------------------------------

به خودم اومدم و زود عقب کشیدم ،سرمو بالا آوردم که با دیدن صورت عصبی تارکام نفسم بند اومد......

آب دهنمو قورت دادم ......اخماش خیلی تو هم بود.

با صدایی که به زور کنترلش میکرد گفت: فال گوش وایستاده بودی؟؟

نمی دونم از ترسم بود یا از چیز دیگه که نتونستم جوابشو بدم.

دستمو کشید ومحکم چسبوندم به دیوار .....دستمو سفت گرفته بود و فشار میداد.....

شاهرخ قدمی جلو گذاشت وگفت: آروم باش تارکام ......

تارکام دستشو بالا برد وگفت: تو دخالت نکن شاهرخ .....دیگه خیلی بهش میدون دادم.....

شاهرخ: اما ......

- اما واگر نداره ..... .

برگشت طرفم وگفت: تا کجای حرفامونو شنیدی؟؟؟؟


romangram.com | @romangram_com