#ارباب_صدایم_کن_پارت_4


مرض به چی می خندی؟

- به هیچی.

مردبه طرف سماور گوشه ی بهداری رفت وهمین طور که چای میریخت گفت:

شما جایی برای موندن دارید.

منو ونفیسه همزمان: نههه....

- پس امشبو باید اینجا بمونید

تا ببینیم خدا چی میخواد.

نفیسه به طرف اتاقای بهداری

رفت وگفت:

خیلی هم به عنوان بهداری وسایل درمانی نداره.

مرد : هرچه وسایل هم مونده بود برای پزشک قبلی بود.

- پس خوب شد همراهمون وسایل آوردیم.

قسمت سوم

سلنا

------------------------------------------

نفیسه : من برم ببینم چه وسایلی کم داره ،باید برم شهر تهیه کنم برگردم.

- این کار کنی ممنونت میشم.

- تو از جات تکون نخوریا.

- حالا یه بار خواستی کارکنی.. برو منم میام.


romangram.com | @romangram_com