#ارباب_صدایم_کن_پارت_3

- خوب این مملکت که بی در و پیکر نیست، ازش شکایت کنین.

نفیسه سرشو تکون داد وگفت: آره این بهترین راهه.

لبخندی رو لبش نشست وگفت:

شما هنوز ارباب رو ندیدید ٬ هیچ کس جر‌ئت مخالفت باهاش رو نداره.

اونقدر نفوذ داره که جلوی همه وایسته.

به نفیسه نگاهی کردم و رو به مرد گفتم: درهر صورت ما اومدیم اینجا کار کنیم.

ترسی از هیچ کسیم نداریم.

مگه نه نفیسه .

نفیسه: آره.

دستمو بردم بالا وگفتم: پس بزن قدش که بریم به سوی مبارزه با ارباب.

مرد سری تکون داد وگفت:

بیایین بشینید که خیلی راه

اومدید حتما خسته اید.

نفیسه: آی گفتید ،من پام شکست تا خودمو رسوندم

اینجا.

- خو دیونه ای دیگه آخه کی با کفش ده سانتی تو روستا

راه میره.

- من کف دستمو بو نکرده بودم که اینجا چاله میدونه

گذاشته تو جیبش.

به اصطلاحش خندیدم که حرصی گفت:

romangram.com | @romangram_com