#ارباب_صدایم_کن_پارت_2


اینم دوستم نفیسه، ما پزشک

هستیم.

رای گیری شد وبچه ها همه به یه روستا رفتن ،ماهم افتادیم اینجا.

حالا هم درخدمتیم.

نفیسه با دستش ضربه ای به پهلوم زد وگفت:

لفظ قلمت از پهنا تو حلقم.

دستمو روی پهلوم گذاشتم وچشم غره ی توپی به نفیسه

رفتم.

مرد به طرف میز رفت وگفت:

منم جای پدرتون ، از من به شما نصیحت اینجا نمونید.

هرکی اومده اینجا به یه هفته نکشیده از اینجا فرار کرده.

منو ونفیسه نگاهی بهم کردیم وبا تعجب گفتیم:

آخه برای چی

قسمت دوم

سلنا

-----------------------------------------

مرد آهی کشید وگفت: امان از دست ارباب.....همه ی مردم ازش ناراضین.

منو ونفیسه:آخه چرا؟؟

- اگه دلیلشو از مردم بپرسی اونا بهتر جوابتونو میدن.


romangram.com | @romangram_com