#ارباب_صدایم_کن_پارت_37
بدون توجه به ما از پله های عمارت بالا رفت.
چطور میتونست اینقدر بی خیال باشه .
انگار نه انگار تو خونش قتل اتفاق افتاده.
از جام بلند شدم ونارگل رو کنار زدم وبه طرف اتاقم حرکت کردم.
باید کمی استراحت میکردم.
اصلا حالم خوب نبود.
**********************
سراسیمه از خواب بیدار شدم
بازم کابوسام سراغم اومده بودن.
خیلی وقت بود که بهتر شده بودم ولی حالا ......
از جام بلند وآبی به دست وصورتم زدم .
گرسنه بودم واین باعث شد به طرف آشپزخونه حرکت کنم.
به طرف یخچال رفتم و درشو باز کردم .
چیز زیادی توی یخچال نبود.
درشو بستم و برگشتم که متوجه ی خاتون شدم.
با دیدن من گفت: با لاخره بیدار شدی دخترم ....حالت بهتره؟
- بله خاتون بهترم.
- خداشکر .....
سینی بزرگی که دستش بود روی میز گذاشت وگفت:
پسره ی دیونه کمر به قتل خودش بسته.
romangram.com | @romangram_com