#ارباب_صدایم_کن_پارت_29
باید باهاش به طور اساسی صحبت میکردم.
قسمت پانزدهم
سلنا
--------------------------------------------
نارگل به طرفم اومد ودستم رو گرفت وگفت: من نارگلم ....از دیدنت خوشبختم.
دستشو فشردم وگفتم : منم همین طور .....اسم منم سلناست.
لبخندی زد وگفت: اسم باحالی داری.
بعد دستمو کشید وگفت: بیا بریم اتاقتو بهت نشون بدم.
همراش از پله ها بالا رفتم
همین طور که تو سالن راه میرفتیم به اتاق اولی اشاره کرد وگفت:
این اتاق عمه خانمه،عمه خانم
عمهی اربابه یه زن زورگو ومستبد
این جمله هم ورد زبونشه وبعد صداشو کلفت کرد وگفت: این خونه قانون داره
هیچ کسم حق مخالفت نداره.
اینقدر بامزه ادا در آورد که بلند زدم زیر خنده دستشو رو لبم گذاشت وگفت:
هیس......اینجا نباید با صدای بلند بخندی.
سرمو به نشونه ی باشه تکون دادم.
به اتاق دومی اشاره کرد وگفت : اینم اتاق دختر عمه خانمه.
یه دختر مغرور وخودخواه اخلاق عمه خانمو هم به ارث برده.
به اتاق بعدی اشاره کرد اینم اتاق تارکان خانه برادر ارباب.
romangram.com | @romangram_com