#ارباب_صدایم_کن_پارت_26
- بله ...درسته.
تیمسار : میخواستم چند تا سوال ازتون بپرسم.
- میتونم بپرسم درباره ی چی؟
تیمسار: در مورد آتش سوزی بهداری.
- خب من تا جایی که میتونم کمکمو دریغ نمی کنم.
مشتی گفت: بفرمایید بشینید من الان برمیگردم.
روی صندلی نشست که روبه روش نشستم.
تیمسار: خب من شروع میکنم٬
میخواستم بدونم شما چند روزه که تو بهداری شروع به کار کردین؟؟؟؟
- کمتر از دو هفتس.
تیمسار:طی این دو هفته فرد مشکوکی رو اطراف بهداری ندیده بودین؟
- نه هیچ کس.
تیمسار :شما اون روز تو بهداری تنها بودین ..نه؟
-آره اون روز مشتی برای کاری رفته بود شهر و دوستمم تو بهداری نبود.
تیمسار: خودتون به کسی مشکوک نیستین که بخواد از روی کینه یا دشمنی مشکلی براتون پیش بیاره؟
خواستم بگم یکی هست ولی حرف ارباب یادم افتاد.
«بدون مدرک حرف یه تازه وارد به روستا به کرسی نمیشینه»
فعلا باید سکوت میکردم.
- نه به کسی شک ندارم.
romangram.com | @romangram_com