#ارباب_صدایم_کن_پارت_22
اون کاری کرد که هیچکدوم از افراد روستا نکردن.
روبهش گفتم: اگه میخوای اینجا کارکنی باید یه سری قوانین رو رعایت کنی.
تو این عمارت آدمای زیادی رفت وآمد می کنن پس فضولی و بی احترامی جایی
نداره.
در ضمن همه ی افراد اینجا با دستور من کاری انجام میدن.
رفت وآمد اقوام اینجا ممنوعه........
پرید میون حرفم وگفت:
فکر کنم اینطوری اینجا با پادگان نظامی فرقی نداره.
اخمامو تو هم کردم وگفتم:
این قوانین اینجاست و کسی حق زیر پا گذاشتنشو نداره.
زیر لب زمزمه کرد: یه دفعه بگو برو بمیر اینطوری سنگین تره.
- اینم یه راهشه.
گیج گفت: چی؟؟؟؟
- هیچی ..... فقط باید چیزایی رو کم داری رو بگی تا از شهر تهیه بشه.
سری تکون داد و بلند شد.
- من دیگه باید برم.
سری به نشونه ی باشه تکون دادم .
به طرف در رفت و بیرون زد.
از جام بلند شدم و از پنجره بهش نگاه کردم از عمارت بیرون زدم .
romangram.com | @romangram_com