#ارباب_صدایم_کن_پارت_19
ارباب زاده این خانم میخواد
برادرتونو ببینه .
پس این برادر ارباب بود
نگاهی بهش کردم تنها عضو صورتش که ادم رو مجذوبش
میکرد چشاش بود.
نگاهی به من کرد وبا همون اخماش گفت: این کارو میتونستید بودن قیل وقال هم انجام بدید.
دستمو بالا آوردم وگفتم:
من به این آقایون گفتم ولی
فکر کنم اینا زبون آدمی زاد حالشون نیست.
یکیشون حرصی قدمی جلو گذاشت که پسره گفت:
وایستا سر جات کیان.
رو کرد سمتم وگفت:
اگه میخوای برادرمو ببینی همرام بیا
عین یه بچه ی حرف گوش کن همراش حرکت کردم.
قسمت نهم
سلنا
------------------------------------------
تقه ای به در زد و داخل شد ،
پشت سرش وارد اتاق شدم.
کنار میزی نشسته بود و در حال نوشتن چیزی بود.
romangram.com | @romangram_com