#ارباب_صدایم_کن_پارت_15
نمی دونم کی وچطور خوابم برد.
با احساس خفگی که بهم دست داد بلند شدم.
به دور واطرافم نگاه کردم که متوجه ی دودی توی اتاق شدم.
به طرف در رفتم و دستگیره رو گرفتم.
سوزشی که تو دستم ایجاد شد باعث شد عقب بکشم.
دستگیره داغ بود. از پنجره به بیرون نگاه کردم که متوجه ی
اتیشی شدم که دور تا دور بهداری رو فرا گرفته بود.
قسمت هشتم
سلنا
-------------------------------------------
نمی دونستم چیکار کنم ،به طرف پنجره رفتم و با دستام
به شیشه زدم.
بلند داد زدم: کسی اونجا نیست...... یکی کمکم کنه....نفیسههههه
کم کم دود کل اتاق رو فرا گرفت ،به زور نفس میکشیدم.
با مشتای بی رمقم به پنجره میزدم ولی فایده نداشت.
چشام داشت بسته میشد ولی من سر سختانه میخواستم
بازشون نگه دارم.
از جام بلند شدم و به طرف در رفتم ،دستم به دستگیره
نرسیده بود که چشام سیاهی
رفت ودیگه چیزی نفهمیدم.
romangram.com | @romangram_com