#ارباب_صدایم_کن_پارت_137
روی صندلی نشسته بود ومثل همیشه مشغول کشیدن سیگار بود.
دیگه میدونستم موقع کلافگی وعصبانیت بهش پناه میبره .
قدمی جلو گذاشتم وگفتم: فکر میکنی آرومت میکنه.
به طرفم برگشت وگفت: نمی دونم .....شاید.
روبه روش نشستم وگفتم: چرا بهم نگفتی که میدونی دزدین مدارک کاره صنمه؟
- چون خودم هم همین دیروز فهمیدم.
- فکر میکنی باور میکنم.
- اهمیتی نداره.
اخمامو توهم کشیدم وگفتم:حالا که فهمیدی کار من نیست این صیغه رو فسخش کن.
آنی چشماش رنگ خشم گرفت وگفت: یه بار دیگه این جمله رو تکرار کن ببین چه بلایی سرت میارم.
- چرا چون نمی خوام بیگناه قصاص بشم.
- فکر میکنی این زندگی قصاصه.
- آره زندگی با کسی که دوسش نداری قصاصه .
- فکر میکنی من به اجبار نگهت داشتم.
-آره.
- یادمه یه بار به شاهرخ گفتم تو به اجبار اینجا موندگار شدی میدونی چی بهم گفت؟
گفت که تو دختری نیستی که به اجبار کاری کنی.
راست میگفت من دختری نبودم که زیر حرف زور برم پس چرا مقابل تارکام کوتاه میومدم.
چرا وقتی حرف ازدواج زد مخالفت نکردم وسر حرفم واینستادم.
چرا برخلاف دیگرون بهش اعتماد کردم وپا توی این عمارت گذاشتم.
romangram.com | @romangram_com