#ارباب_صدایم_کن_پارت_132


کلافه دستی به گردنش کشید وگفت: مطمئنی میخوای به عمه خانم بگی؟؟

- آره مطمئنم.

-فکر میکنی عمه خانم به این راحتی کوتاه میاد.

- کوتاه بیاد یا نیاد به من کارم رو میکنم.

- بعضی مواقع از این خونسردیت میترسم....

- دلیلی برای ترس نیست...

-با این مادر وپسر چیکار میکنی؟

- فعلا اینجا میمونن تا ببینم چی پیش میاد.

-از تارکان چه خبر؟

- هیچی کیان یکیو اونجا مراقب گذاشته گذاشته.

- پس باید خودم برم شهر دیدنش.

- اینجا بمون فعلا به کمکت نیاز دارم.

- تو که همه چیرو بریدی دوختی به من چه احتیاجی داری.

-به خاطر سلنا بمون اون از تو بهتر حرف شنوی داری.

- که چی تو شوهرشی میتونی از پسش بربیای.

- هه شوهر .....اون منو به عنوان شوهر قبول نداره..

- قبول نداشت توی این عمارت چیکار میکرد؟

- از روی اجباره.....

- اون دختری که من دیدم از روی اجبار کاری نمی کنه.....درهرصورت من باید برم کار مهمی دارم.


romangram.com | @romangram_com