#ارباب_صدایم_کن_پارت_120
کمی مکث کردم وگفتم: شاید.....
- دیدی خودت هم تردید داری ولی بهت میگم .....من میخوام با این ازدواج جلوی ازدواجم با دختر خان بیگو بگیرم ....حالا چی میگی.
- فکر میکنی این راه درستیه .....اصلا چرا من ٬این همه دختر .....
- چون این همه دختر به صاف وصادقیه تو نیستن.
- آره تقصیر خودمه دارم چوب سادگیمو میخورم.
گفت:این یه عقد موقته ٬یعنی اینقدر سخته قبول کردنش؟
با داد گفتم:دیگه بدتر....من دوست ندارم صیغه ی تو بشم..
قدمی جلو گذاشت و از زیر دندونای به هم چسبیدش غرید:صداتو بیار پایین.....درضمن این یه عقده موقته نه صیغه.
-چه فرقی داره؟
-اگه مشکلت با عقد موقته٬ خب دائمش میکنم.
قدمی عقب برداشتم و دستامو روی سرم گذاشتم و گفتم:نمی فهمی،نمی فهمی.
صداشو شنیدم که گفت:باشه.....ولی اینو باید بگم با نه گفتن به من باید غید کار توی روستارو بزنی...
بهت زده دستامو از سرم برداشتم،اگه از اونجا در میومدم مطمئناً نمی تونستم اینجا هم کار کنم.
با چهره ی سردی بهش نگاه کردم و گفتم:باشه......قبوله......
قسمت شصت و دوم
سلنا
-------------------------------
از شیشه ی ماشین به بیرون نگاه میکردم.
تو راه برگشت،به روستا بودیم،یک هفته از روزی که تو بیمارستان پیشنهاد تارکام رو قبول کردم میگذشت.
romangram.com | @romangram_com