#آرامی_که_من_باشم__پارت_68

لبخندی رو لبای زخم خوردم نشست.کشون کشون منو برد بیرون.صدای شلیک نکنید مهران باعث شد همه متوقف بشن.

چشمامو گردوندم و روی هومن ایست کردم.ته ریش دراورده بود و عین شیر زخم خورده داشت به سامان نگاه میکرد.

هومن:ولش کن کثافت.

سامان:نه خوشم اومد زود تونستی پیدامون کنی.ولی اشتباه کردی سروان چه تو باشی چه نباشی من این خانوم کوچولوت و میفرستم اون دنیا.

مهران:ولش کن سامان.با اینکارت فقط پروندت سنگینتر میشه.

سامان خنده ی بلندی کرد:نخیر سرگرد دلم خنک میشه.

بعدم سر تفنگو توی مخم فشار داد.دردم اومد.

هومن:نکن سامان خواهش میکنم ولش کن بزار بره.

سامان داد زد:اون موقع که من گفتم زنمو ول کنی چیکار کردی؟هاااااااااان؟کشتیش کشتیش کثافت.

موهامو بیشتر کشید که باعث شد جیغ بزنم.هومن یه قدم اومد جلوتر که داد سامان بلند شد باز:نیا جلو میکشمش.

منو رو زانو انداخت رو زمین.بعدم تفنگو گذاشت رو گیجگام.از بین موهای پریشون توی صورتم دویدن هومن و مهران و دیدم و بعد صدای شلیک گلوله.

به سامان شلیک شد اما قبل از افتادنش رو به من شلیک کرد.سوزش بدی رو تو کمرم احساس کردم.

هومن به سمت دوید منو گرفت:آرام؟آراااام؟یکی آمبولانسو خبر کنه.

_هــو..مــ..ن

هومن:جان؟جان؟چی شده؟درد داری؟

_خیــ..لــی

مهران بالا سرمون وایساده بود و با ناراحتی نگامون میکرد.

_هومــ...ن متاســ..فم.بایــ..د به حرفــ..ت گو..ش میدادم

هومن اشک میریخت:آروم باش.نه تو مقصر نبودی آرام.من باید مواظبت میبودم.اشتباه کردم.تو آروم باش.بعد داد زد:پس این دکتر چی شد؟

مهران دستشو گذاشت رو شونه هومن:آروم باش.


romangram.com | @romangram_com