#آرامی_که_من_باشم__پارت_34


مینو خانوم:خب حالا خداروشکر همه چی به خیر گذشته و الان حال آرام خوبه.بقیه چیزا مهم نیست.

لیندا ایشی کرد و گفت:مهم اینه آقا پرهام نجاتش داد.

همه باهم گفتن:بعله.

بعدم خندیدن.خداروشکر واقعا داشتم میمردما.دیشب یکی دو ساعت بعد تشنج کردم و حالم خیلی بد شد.اینو خودم نفهمیدم اما لیندا میگفت هومن تا مرز سکته رفته بوده.چرا؟مگه مهمه بودن یا نبودن من؟مگه براش مهمه که حالم خوب باشه یا بد؟

عمو معین:خب اقا پرهام این دختر ما کی مرخص میشه؟

پرهام:تا شب مرخصه دایی.

عمو محسن:خب خدارو شکر.

خانواده ی راد تا آخر ساعت ملاقات وایستادن و بعد رفتن.گفتن که تو خونه منتظرم میمونن.این دو روز حسابی حالم بد بود.هومن تا آخر شب از کنارم جم نخوردوهی آبمیوه و کمپوت و این جور چیزا بهم داد.این توجهش یکم بارم شیرین و البته عجیب بود.اینکه آدمی مثل اون ازم عذرخواهی کنه و بگه مقصرهو حالا دو روز تمام مراقبم باشه خیلی عجیب بود.اما این هومن جدید خیلی بهتر از هومن اخموی بداخلاق قبل بود.شب پرهام کلی به هومن سفارش کرد .گفت خودش بهم سر میزنه و داروهامو چک میکنه.منو هومن هم بعد از خرید داروها رفتیم سمت عمارت.تا در عمارت باز شد مش رحیم تندی خودشو بهمون رسوند:وااای خانوم جان خوبی؟تو که ما رو سکته دادی دخترم.

لبخند بی جونی زدم و گفتم:خدانکنه مش رحیم.آره خوبم.

_ خب الحمدا.. باباجان.

هومن اومد سمتم و زیر بغلمو گرفت و گفت:خب مش رحیم آرام باید استراحت کنه اجازه میدی بریم تو؟

مش رحیم سرشو انداخت پایین و گفت:آره پسرم برید تو که همه منتظرن.

هومن:پس با اجازه.

با کمک هومن و آهسته از پله ها رفتم بالا و وارد سالن شدیم.همه نشسته بودن و حرف میزدن که لیندا با دیدن ما بلند شد و گفت: اِ اومدین؟

با این حرفش همه ی سرها برگشت سمتمون.مهری خانوم و مینو خانوم سریع اومدن سمت و و کمکم کردن تا بشینم رو یکی از مبلا.خدایا من چه جوری تونستم اون حرفا روبزنم؟اونم راجع به خانواده ای که دختر یه خلافکار و عین دختر خودشون تو خونشون نگه داشتن؟وااای چه گندی زدم.

سرمو انداخته بودم و تو این فکر بودم که چه جوری ازشون عذرخواهی کنم که با حرف عمو محسن توجهم به هومن جلب شد:راستی هومن تو چرا چند روزه یه جوری شدی؟

هومن داشت آبمیوه میخورد که با این حرف پرید گلوشو شروع کرد به سرفه زدن.عمو معین که کنار هومن نشسته بود زد به پشتشو گفت:حالا خفه نشی عمو.ولی بابات راست میگه چند روزه یه جوری شدی چته عمو؟

لیندا به جای هومن گفت:شاید عاشق شده؟

مینوخانوم:عاشق؟

لیندا:آره زنعمو تو این فیلما دیدی طرف عاشق میشه اخلاقش از این رو به اون رو میشه؟

romangram.com | @romangram_com