#آرامی_که_من_باشم__پارت_23


مهری خانوم وقتی دید ساکتم دستشو زد پشتمو گفت:پاشو ناراحت نباش.امیدت به خداباشه بالاخره یک کاری پیدا میکنی عزیزم.پاشو برو تو آشپزخونه چیزی بخور حتما گرسنته.

با سر تایید کردم حرفشو و بلند شدمو با اجازه ای رو به جمع گفتم و راه افتادم سمت آشپزخونه.

مریم و شوکت خانوم توی آشپزخونه مشغول بودن بعد از سلام نشستم پشت میز و غذای خوشمزه ای که شوکت خانوم پخته بود رو تا آخرش خوردم.هرکاری کردم نذاشت ظرفا رو بشورم بخاطر همین میزو جمع کردم که کلی شوکت خانوم غر زد که:آرام جان این کار ماست اگه آقا بفهمه ناراحت میشه.

بعد از جمع کردن میز و دستمال کشیدن روش از اشپزخونه زدم بیرون که آقا معین گفت:آرام جان بیا بشین کارت دارم.

رفتم رو مبل کنار مهری خانوم و روبروی هومن نشستم.روکردم به اقا معین و گفتم:بله؟با من امری دارید؟

_امر نیست دخترم.عرضه.راستش من اجاره نامه رو تنظیم کردم اما مبلغش با خودت.

_بامن؟نه آقا معین لطفا خودتون مبلغو بگید.

آقا محسن:آرام تو بگو تا چه حد در توانت هست تا ما همون و بنویسیم.باشه؟

_نه شما خودتون بگید.اجاره ی یه اتاق با خورد وخوراک چقدره؟همونو بنویسید

هومن ادامه داد:راست میگه پدر من.بابای این انقدر از مملکت خورده که تا هفت نسل ساپورتن.هه...

خیلی بهم برخورد.واقعا دلم شکست.راست میگه بابا؟واسه هزارتومنشم زحمت نکشیدی؟ای خدا چقدر حقارت؟؟؟

باناراحتی روکردم به هومن و گفتم:آقا هومن.من از پولای بابا یه قرونم نیوردم هرچی الان دارم بخاطر کارای هنریمه.از این به بعد هم با همون عکاسیم و کارم اجاره رو میدم.من از پولای حروم پدرم تواین خونه خرج نمیکنم قول میدم.اما دلم نمیخواد شما هم همینجوری ندونسته هرچی از دهنتون در میاد به منو پدرم حرف بزنید لطفا دفعه آخرتون باشه وگرنه...

با عصبانیت پرید وسط حرفمو گفت:وگرنه چی؟؟؟؟

مینو خانوم گفت:هومن بس کن راست میگه دیگه...

_نه مادر من بذار ببینم وگرنه چی؟بعد برگشت سمتمو ادامه داد:وگرنه چی؟

ای بابا عجب غلطی کردم.راست میگه وگرنه چی؟چی بگم الان؟؟

سکوت شد و همه منتظر جواب من بودند.جواب دادم:وگرنه مجبورم مثل خودتون باهاتون رفتار کنم و عیب و ایراداتونو بزنم تو روتون.

پوزخندی زد و گفت:هـه..ایراد؟چه ایرادی مثلا؟

_درهرحال شما سرتاپا ایرادین.

عصبی خیز برداشت طرف من:چه زری زدی؟؟؟دوباره بگو!

romangram.com | @romangram_com