#آرامی_که_من_باشم__پارت_16
_آخ دستمو شکوندین ولم کنین.
_جواب منو بده.میدونی چقدر نگرانت بودیم؟
با حرص و اخمای وحشتناک داشت نگام میکرد:معلومه نگران بودین.اگه بلایی سرم نیومده بود تا الان شما دارین دستمو میشکونید.ولم کنین...
تقلا میکردم که دستم از دستای مشت شدش بکشم بیرون اما فشار انگشتاش رو بازوم بیشتر میشد.مطمئن بودم جای انگشتاش رو پوستم میمونه.دیگه نتونستم کنترل کنم خودمو:وای جناب سروان دستم ...
با این حرفم مینو جون اومد جلو و دست سروان و گرفت:هومن ولش کن شکوندی دستشو...
با حرص دستمو ول کرد.اون یکی دستمو گذاشتم رو جای انگشتاش.اشک تو چشام جمع شده بود.
_حالا بگو کدوم گوری بودی؟
_به شما ربطی نداره...
داشت خیز برمیداشت طرفم که سرگرد گرفتش:اه هومن یه دقیقه مثل آدم بپرس تا جوابتو بده
_آخه مهران نگاش کن.مفت و مجانی داره تو خونه مون زندگی میکنه طلبکارم هست!معلوم نیس تا الان با کی و کدوم گوری بوده بعد زبونشم درازه...
مهری جون و مینو جون یه تشر بهش زدن که ای وای هومن یا هومن اینا چیه میگی؟
اما خودم نتونستم جواب ندم:کافر همه را به کیش خود پندارد.
عصبی برگشت سمتم:چه زری زدی؟
_همونی که شنیدین.
_ببین دختره ی....
آقا معین پدر سرگرد داد زد:بسه دیگه.هومن بس کن.شاید دلش نمیخواد بگه..چیکارش داری؟
_غلط میکنه مگه اینجا یتیم خونس که سرشو بندازه پایین هروقت خواست بره هر وقت خواست بیاد.باید بگه کدوم قبرستونی بوده...
اشکام آروم مثل همیشه سرازیر شدن.هنوز بابا بود و اون بهم میگفت یتیم.آروم با صدای دو رگه گفتم:بهشت زهرا.
همشون برگشتن سمتم و با تعجب نگام کردن.تو چشمای خشمگین سروان نگاه کردم و گفتم:مگه نگفتین بگم کدوم قبرستونی بودم؟دارم میگم دیگه.قبرستون بهشت زهرا بودم.رفته بودم سر خاک مادرم.نمیدونستم شما این وقت روز خونه اید وگرنه زودتر میومدم.
سرمو انداختم پایین.حرفایی که ازش شنیده بودم برام خیلی سنگین بود.مگه من چه بدی ای بهش کرده بودم که اینجوری باهام رفتار میکرد.من واقعا مستحق این حرفاش بودم؟؟همه سکوت کرده بودن.نگام افتاد به وسایلام.وااای نه گوشیم.سریع نشستم و برش داشتم.صفحه اش خورده بود رو ماسه ها و شکسته بود.سعی کردم روشنش کنم که نشد.با عصبانیت سرمو بالا گرفتم و به سروان نگاه کردم:همینو میخواستین؟گوشیم شکست.صددرصد لپ تابم هم دسته کمی نداره.
romangram.com | @romangram_com