#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_86


#82

الهام ****

هان چی گفت ..چشام باز وبسته کردم ..دوباره حرفش اکو شد تو سرم (((((((((<((((((((((دوستت دارم الهام))))))>))))))))

دوستم داره ..امیر دوستم داره من من منم دوستش دارم ن ن این امکان نداره ..ندای درونم فریاد میزد تو امیردووووووووسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتت داری ..

داد زدم من امیرو دوست ندارم ....

تمام مدت چشام بسته بود یهوو صدای در اومد چشاما باز کردم امیر رفت ..

وای ن من چیکارکردم ..ی دفعه ی قطره اشکم ریخت رو صورتم با ناباروری رو صورتم دست کشیدم ..

من دارم بخاطر ی پسر گریه میکنم من ...الهام بهرامی ک ب پسرا هیچ وقت پسرا براش مهم نبودن ..

الان دارم واسه یکی از همون پسرا اشک میریزم ....

کل صورتم خیس شد از اشکام ...

من هیچ وقت اینقد بی سروصدا اشک نریختم یعنی نمیتونستم ..

اما امروز اشکام اونقد بی صدا ریختن ک خودمم متوجه نشدم ..

من نمیدونم چ حسی ب امیر دارم نمیدونم دوستش دارم یا ازش متنفرم .وخداااا ..کمکم کن ..

از اینک ..حتی خودمم نمیدونم دوستش دارم یا ن ..

از این بلا تکلیفی ...بدددددم میاد ...

نمیدونم چن ساعت رو تخت نشستم واشک ریختم ..نمیدونم ..

ولی سردرد ‌رفتم از بس گریه کردم من دل ی ادم و شکستم ...

نمیدونم اصلا چرا گریه کردم ..

دوباره روتخت دراز کشیدم ..

وچشام بستم ....نمیدونم چقد ب امیرفک کردم ک ..چشام ‌گرم شد و خوابم برد ....

romangram.com | @romangram_com