#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_85


عجبا ..اروم بهش سلام دادم ..

اونمذچیزی نگفت ..

امیرعلی :گفت الهه حال نرگس خوب نیس ببخشید ..

+ ن باو چ حرفیه ..

امیر چشاش اینور اونور کرد انگار دنبال الهام میگشت ...

واس همین گفتم :تو جیبمه ..

ماکان گفت :فک نکنم تو جیب جا بشه ..

امیر اصلا تو باغ نبود وگفت :چی میگید شما دیونه ام کردید .

+باو میگم الهام تو ماشینه اینقد نگرد دنبالش خوابه بیدارم نمیشه .

نرگس ک تا اون موقع ساکت بود گفت :امیر برو بغلش کن ..ببرش تو اتاق ..

من و ماکان تعجب کردیم ولی امیر رفت الهام وبغل کرد و بردش تو ..

واای خدا صدای این دختر چقدد قشنگه ..

نرگس وسام پشت امیر رفتن تو ..

وااه وسایلمون ک تو ماشینه ..

زود سرمو کج کردم وگفتم :ماکانی

+هان ..

وسایلمونا میاری بالا ..

باش برو من وسایل میارم ..

با خیال راحت رفتم تو اتاقم خودما انداختم روتخت ...



romangram.com | @romangram_com