#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_80
داشتم ب المیرا والهه و الینارک خاطرات ی هفته اسارتمون تعریف میکرد (همچین میگم ی هفتع اسارات انگار تو زیرزمین بدون اب وغذا بودم هی کتک ب خوردمون میدادن ) این پت ومت (والینا والمیرا) با چ ذوق بچگانه ایی داشتن گوش میدادن .. ی لبخند نشست رو لبام ..ک شایان گفت :الهه الهام الینارالمیرا شماره تماس بدید الان دیگ ما اکیپ ایم درسته
من والهه :ن کی گفتی ..؟
شایان :زهرمار
من والهه :بنووش
ی دفعه شایان دستاش باالا اورد وگفت :اقا من جلوی شما دوتا کم اوردم
همه زدن زیرخنده منم داشتم میخندیدم ک یهوو یکی چال گونه اما بوسید.....
این بوسیدن فقط مدل بوسیدن فقط واس بابامه ..(مگه داریم الهامی؟؟+هییش مهسا دخالت نکن =باشه )
ولی در کمال تعجب دیدم ک ..
چشام از تعجب همین بود ک بیفته کف پام....
جللل الخالق ..
الهام*****
+واه ارین ؟؟؟؟؟
ارین ی چهره مظلوم ب خودش گرفت وگفت: خوو چیه چال گونه دوست دارم
+کوفت الاخ دیگ نبینوم ماچم کنی
ارین سرشا کج کرد وگف :باشه
اینقد قشنگ میگفت ک من ب خنده افتادم ..
(ارین ی پسر چشم مشکی با موهای مشکی لب ودهن مناسبه و 15سالشه ..)
برگشتم ک بگیم بریم دیه ..
یا ابرفضل امیرعلی چرا اینقد عصبانی واس من چش غره میاد بیخیال شونه ایی بالا انداختم رو ب مامان گفتم بریم دیه ..
romangram.com | @romangram_com